روزگاری دور، در این سرزمین
سلطه بر سرتاسر ایران زدند
پرگهر مرزی که هر کس میشناخت
یک طرف را روس، از خود کرده بود
مشکلات کشور ما، حاد بود
در دیار رشت و هم مازندران
سرزمین مادری مازیار
اقتصاد ما به دست روس بود
بانک استقراضی ایران و روس
وامهای بیحساب و بیکتاب
خود طمع بر خاک ایران کرده بود
سوی دیگر انگلیس شوم بود
جمله میبردند با خود نفت ما
بانک شاهی را نمودند افتتاح
کار از ما بود، سود از انگلیس
شاه، مست و ملک در تاراج بود
داد مردم جمله بر افلاک شد
حاج دارالضرب، مرد مایهدار
صحبت از میثاق ملی میکند
چونکه دولت دید خود این سرگذشت
بر کدامین بانک هست این افتخار
ضرب مسکوکات و نشر اسکناس
نکتهای اینجاست، جانا گوش کن
بانک چون رأی خود از مجلس گرفت
باخبر گردید جمع دلشده
از دل جمعیت مشتاق نور
گوشوار از گوش خود کردی برون
شیرمردان، ذرهای غیرت کجاست؟
اوفتاد آتش به جان مردها
زین جهت، گر مال پنهان داشتند
از زر و سیم و طلا و اسکناس
تا شود سرمایه بانک تازه را
ز اعتماد مردم ایران زمین
گفتم این منظومه تا روشن شوی
بانک ملی سوژه یک روزه نیست
سهمی از تاریخ ایران، زان اوست
ریشه در البرز و مأوا در زمان
این نصیحت بشنو از پیر حقیر
همچنان مشروطه، بهر پاسداشت
نفت اگر ملی است، ما کمتر نهایم
ثبت هر روزی به تقویم ار سزاست
در رگ تاریخ ایران خون ماست
در جهان جاوید میمانیم ما
عاشقی محمود، در نظمت به جاست
|
دشمنانی از یسار و از یمین
کوس رسوایی ما را میزدند
عرصه تاراج بود و تاز و تاخت
سفره یغمای خود، گسترده بود
دادها، از دست استبداد بود
سبز دشت از این کران تا آن کران
پیلتن میهن پرست این دیار
مرد و زن، زین ماجرا مأیوس بود
بر رخ بازار ما میکرد بوس
بین شالیزاریان بنموده باب
بهر غارت کاروان آورده بود
روبه مکاره مذموم بود
شد چپاول جامه زربفت ما
تا دگر غارتگری گردد مباح
تا بیاسایند مشتی کاسه لیس
فارغ از جمعیت محتاج بود
ملتی بر پا و دشمن خاک شد
تاجر مستغنی آن روزگار
افتتاح بانک ملی میکند
بانک از تصویب مجلس هم گذشت
رأی از مجلس بگیرد بهر کار
عهده این بانک شد بر این اساس
می زدست ساقی گل، نوش کن
آتش عشق و محبت در گرفت
فیض حق را مردمی شامل شده
پیش آمد بانوئی با شوق و شور
گفت یاران، سهم من باشد کنون
رادمردی تا کند همت کجاست؟
سوختن باشد دوای دردها
از سر صدق و رضا، برداشتند
در سبد بگذاشته بهر سپاس
بیست میلیون گشت خود اندازه را
بانک ملی شد تنومند این چنین
چلچراغ وادی ایمن شوی
مفلس و گمنام و هم دریوزه نیست
جان فدای مقدمش سازی، نکوست
آسمانش فرش و کیوان آستان
با ادب وارد شو و رخصت بگیر
تاج نهضت بایدش بر سرگذاشت
اقتصاد ملک را آئینه ایم
روز بانک ملی ایران کجاست؟
کاتب تاریخ، خود مدیون ماست
زانکه راه خویش، میدانیم ما
بانک ملی افتخار ملک ماست
|